ریشه نظریه تلقیح روانشناختی[1] به مطالعهای از لامزدین و جانیس در سال ۱۹۵۳ بازمیگردد که در آن اثربخشی پیامهای یکطرفه و دوطرفه را در ایجاد مقاومت در برابر استدلالهای مخالف بررسی کردند. آنها دریافتند که هر دو نوع پیام — پیامهایی که فقط از یک دیدگاه حمایت میکنند (یکطرفه) و پیامهایی که هم دیدگاه حمایتی و هم دیدگاه مخالف را ارائه میدهند (دوطرفه) — به یک اندازه در تغییر نگرشها موثرند. اما پیامهای دوطرفه در حفظ این تغییر نگرش، زمانی که فرد با استدلالهای مخالف بعدی مواجه میشود، عملکرد بهتری دارند. بر این اساس، نویسندگان نتیجه گرفتند که دریافتکنندگان پیامهای دوطرفه «پایهای قویتر برای نادیده گرفتن یا کماهمیت شمردن پیامهای مخالف پیدا میکنند و به این ترتیب در برابر آنها مقاوم یا «تلقیح» میشوند» (لامزدین و جانیس، ۱۹۵۳، ص. ۳۱۸).
مکگوایر (۱۹۶۴) بر اساس این تحقیقات و مجموعهای از آزمایشها (مثل مکگوایر ۱۹۶۱ و ۱۹۶۲، مکگوایر و پاپاگئورگیس ۱۹۶۲، پاپاگئورگیس و مکگوایر ۱۹۶۱) نظریهای درباره روش تلقیح برای ایجاد مقاومت در برابر متقاعدسازی ارائه داد. واژه «تلقیح» از یک تشبیه پزشکی گرفته شده است. همانطور که افراد میتوانند با دریافت دوز ضعیفشدهای از ویروس، ایمنی پیدا کنند، نگرشها و باورهای افراد نیز میتوانند از حملات متقاعدکننده محافظت شوند. در پزشکی، فرد یک نسخه تضعیفشده از ویروس را دریافت میکند تا بدنش پادتن بسازد و در برابر ویروس قویتر در آینده مقاوم شود، بدون اینکه دچار بیماری شود. مکگوایر این مفهوم را به متقاعدسازی منتقل کرد و پیشنهاد داد که پیام تلقیحی باید افراد را نسبت به حمله احتمالی آینده به نگرششان آگاه کند و با ارائه یک استدلال ضعیف مخالف نگرش، پاسخهای دفاعی آنها را فعال کند. این استدلال ضعیف به اندازهای قوی نیست که فرد را متقاعد کند، اما مقاومت او را در برابر تأثیرات بعدی تقویت میکند.
برای تطبیق با تشبیه پزشکی، تحقیقات اولیه مکگوایر و همکارانش باورهایی را که در آزمایشهایشان استفاده کردند محدود به «بدیهیات فرهنگی[2]» کردند. مکگوایر (۱۹۶۴) این بدیهیات فرهنگی را اینطور تعریف میکند: «باورهایی که در محیط اجتماعی فرد چنان رایجاند که او معمولاً هرگز شاهد حمله به آنها نبوده و حتی فکر نمیکند چنین حملهای ممکن باشد» (صفحه ۲۰۱). مثلاً باور به فواید مسواک زدن یا تأثیر پنیسیلین. اما وقتی نظریه تلقیح به موضوعات گستردهتر و حتی مسائل جنجالی مثل غذاهای اصلاحشده ژنتیکی یا قانونی شدن ماریجوانا تعمیم یافت، این مفهوم بدیهیات فرهنگی دیگر محدودیتی برای تحقیقات تلقیح نیست (باناس و رینز، ۲۰۱۰؛ کامپتون و فاو، ۲۰۰۵).
در تحقیقات مربوط به اثر مقاومت تلقیحی، معمولاً از یک روند استاندارد پیروی میشود که با پیشدرمانی[3] آغاز میشود. پیشدرمان ممکن است پیام یکطرفهای باشد که فقط استدلالهای حمایتی ارائه میکند که در این صورت به آن پیشدرمان حمایتی گفته میشود. اما معمولتر این است که پیشدرمان شامل پیام دوطرفهای باشد که ابتدا استدلالهایی مخالف نگرش فعلی فرد ارائه میدهد و سپس این استدلالها را رد میکند، که به آن پیشدرمان تکذیبی[4] میگویند. تکذیبّها میتوانند بهصورت یکپارچه در پیام باشند (تکذیبهای منفعل) یا توسط خود فرد در طول آزمایش تولید شوند (تکذیبّهای فعال). در یک مطالعه نمونه، همه شرکتکنندگان با یک پیام حمله مواجه میشوند، اما تنها برخی پیشدرمان دریافت میکنند؛ حمایتی یا تکذیبی. این ساختار به پژوهشگران اجازه میدهد تا اثربخشی پیام حمله و همچنین نوع پیشدرمان مؤثر در ایجاد مقاومت را بسنجند. برای مثال، مکگوایر و پاپاجورگیس (۱۹۶۱) در یکی از آزمایشهای کلاسیک خود مشاهده کردند که شرکتکنندگانی که فقط پیام حمله را دریافت کرده بودند، به طور متوسط ۶.۶۴ در باورهای مربوط به نوعدوستی فرهنگی در مقیاسی از ۱ تا ۱۵ امتیاز کسب کردند که نشان میدهد حمله مؤثر بوده است. آنها متعاقباً باورهای پس از استدلال مغایر شرکتکنندگانی را که پیشدرمان حمایتی یا تکذیبی دریافت کرده بودند، مقایسه کردند و دریافتند که کسانی که پیشدرمان تکذیبی دریافت کردهاند، صرف نظر از قالب آن، پس از پیام حمله، به طور مداوم باور قویتری نسبت به کسانی که پیشدرمان حمایتی دریافت کردهاند، حفظ کردهاند. این یافته، همراه با یافتههای بسیاری از مطالعات بعدی تلقیح، شواهد روشنی ارائه داد که پیشدرمان تکذیبی در ایجاد مقاومت مؤثرتر است. مکگوایر در نظریهپردازی خود، شرح جامعی از چرایی و چگونگی عملکرد پیشدرمان تکذیبی ارائه داد و بر دو سازه کلیدی تأکید کرد: تهدید و پیشدستی تکذیبی[5]. علاوه بر این، به نظر میرسد نقش زمان (یعنی تأخیر بین درمان و حمله) نیز عامل مهمی در درک اثربخشی تلقیح باشد.