در عصر پساحقیقت، رسانههای اجتماعی بهعنوان یکی از مهمترین عوامل شکلگیری و گسترش اطلاعات نادرست، نقشی محوری ایفا میکنند. این پلتفرمها، با بهرهگیری از سرعت بالای انتشار، قابلیت ویروسی شدن محتوا، و الگوریتمهایی که با دقت بالایی سلیقه و علایق کاربران را هدف قرار میدهند، بستری بیسابقه برای تولید و ترویج اطلاعات احساسی، تحریکآمیز و در بسیاری موارد گمراهکننده فراهم کردهاند.
در چنین محیطی، کاربران بهجای آنکه با طیفی متنوع از دیدگاهها روبهرو شوند، اغلب فقط با محتوایی مواجه میشوند که باورها و پیشفرضهای ذهنیشان را تقویت میکند. این پدیده که با عنوان «اتاق پژواک اطلاعاتی» شناخته میشود، سبب میگردد افراد در دایرهای بسته از اطلاعات یکسویه قرار گیرند و کمتر در معرض دیدگاههای مخالف یا واقعیات پیچیده قرار بگیرند.
الگوریتمهای پلتفرمهایی همچون اینستاگرام، توییتر، تیکتاک و فیسبوک بهطور عمدی برای افزایش تعامل کاربران طراحی شدهاند؛ این بدان معناست که محتواهایی که بار احساسی یا تحریکبرانگیز بیشتری دارند، نسبت به محتوای تحلیلی و دقیق، بیشتر دیده و بازنشر میشوند. این ویژگی، مسیر را برای گسترش اخبار جعلی، روایتهای تحریفشده و شایعات هموار میسازد. درواقع، تحقیقات متعدد نشان دادهاند که اخبار نادرست اغلب سریعتر و گستردهتر از اخبار واقعی منتشر میشوند، زیرا مخاطب را غافلگیر، خشمگین یا هیجانزده میکنند—احساساتی که احتمال بازنشر را افزایش میدهند.
در این فضا، دیگر رسانهها تنها بازیگران تولید محتوا نیستند. هر کاربر به یک رسانه بالقوه تبدیل شده و میتواند با چند کلیک، محتوایی را به هزاران یا میلیونها نفر برساند. این روند، قدرتی دموکراتیک در ظاهر دارد، اما در عمل باعث شده مرز میان اطلاعات دقیق و نادرست، کاملاً مخدوش شود. بسیاری از کاربران، بدون آنکه منبع، تاریخ یا زمینه انتشار یک محتوا را بررسی کنند، آن را بازنشر میکنند. این رفتار نهفقط به گسترش اطلاعات نادرست میانجامد، بلکه اعتماد عمومی به رسانهها، دانشگاهها، و حتی نهادهای حقوقی و علمی را نیز تضعیف میکند.
از سوی دیگر، گروههای خاص—از سازمانهای سیاسی گرفته تا گروههای فشار و ذینفعان اقتصادی—از این فضا برای دستکاری افکار عمومی استفاده میکنند. آنها با بهرهگیری از ارتشهای رباتی، اکانتهای جعلی، یا کمپینهای سازمانیافته، به هدایت بحثها، تولید هشتگهای هدفمند، و تقویت روایتهایی میپردازند که با اهدافشان همسو است. این تکنیکها، اغلب بدون آنکه کاربران متوجه شوند، افکار عمومی را بهصورت گسترده تحت تأثیر قرار میدهند.
یکی دیگر از چالشهای بزرگ رسانههای اجتماعی در دوران پساحقیقت، کاهش تمایز میان منابع معتبر و غیرمعتبر است. زمانی بود که مخاطب با شنیدن نام یک رسانه یا روزنامه، تصویری از اعتبار آن در ذهن داشت. اما امروز، بسیاری از حسابهای ناشناس یا شبهرسانهها با قالببندی حرفهای و ظاهری فریبنده، اطلاعاتی را منتشر میکنند که گاهی کاملاً ساختگی یا تحریفشده است. نبود مکانیسمهای نظارتی قوی و ضعف در سواد رسانهای عمومی، به این بیسامانی دامن زده است.
راهکارها
برای مقابله با این وضعیت پیچیده و چندلایه، راهحلهایی چندسطحی لازم است:
-
افزایش سواد رسانهای عمومی: آموزش مهارتهای تحلیل رسانه، شناخت الگوریتمها، و ارزیابی اعتبار منابع باید از سنین پایین در نظامهای آموزشی گنجانده شود.
-
تقویت تفکر نقادانه: آموزش عمومی باید شهروندانی تربیت کند که توانایی پرسشگری، تحلیل و بررسی دادهها را دارند و بهراحتی تحت تأثیر احساسات یا روایتهای احساسی قرار نمیگیرند.
-
مسئولیتپذیری شرکتهای فناوری: پلتفرمهای بزرگ باید الگوریتمهای خود را شفافسازی کرده، مکانیزمهایی برای علامتگذاری اطلاعات گمراهکننده فراهم کنند، و از گسترش محتوای جعلی جلوگیری کنند.
-
شفافسازی منابع اطلاعاتی: رسانههای رسمی و معتبر نیز باید بیشازپیش بر شفافیت، راستیآزمایی، و استقلال خود بیفزایند تا اعتماد ازدسترفته را بازیابند.
-
حمایت از سیاستگذاری هوشمندانه: دولتها باید با سیاستگذاری دقیق، ضمن حفظ آزادی بیان، از حقوق شهروندان در برابر اطلاعات نادرست محافظت کنند.
در نهایت، پساحقیقت صرفاً یک برچسب نظری نیست؛ بلکه واقعیتی است که ما هر روز با آن زندگی میکنیم. تنها راه غلبه بر آن، تلفیق دانش، مهارت، و آگاهی جمعی است—آگاهیای که بتواند میان حقیقت و جعل تمایز قائل شود، و دوباره، عقلانیت را به جایگاه نخست بازگرداند.