از دوران پساحقیقت چه می‌دانیم؟!

عصر پسا‌حقیقت به دوره‌ای اطلاق می‌شود که مرزهای حقیقت و دروغ کمرنگ شده‌اند و احساسات فردی و جمعی جای واقعیت‌های عینی را گرفته‌اند. در این فضا، محتواهای هیجانی که توسط الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی تقویت می‌شوند، بیشتر از اطلاعات مستند و قابل راستی‌آزمایی منتشر می‌شوند. این شرایط موجب گسترش اخبار جعلی و اطلاعات نادرست شده است، به‌ویژه که مصرف‌کنندگان اخبار به‌جای بررسی منابع و صحت محتوا، صرفاً به احساسات و تصاویر توجه می‌کنند.

ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که به آن «عصر پسا‌حقیقت» می‌گویند. عصری که در آن، به دلیل گسترش فزاینده‌ی منابع خبری و اطلاعاتی و نیز توانایی تقریباً هر فردی در تولید و انتشار خبر، مرزهای میان حقیقت و دروغ کمرنگ یا حتی بی‌معنا شده‌اند. در چنین فضایی، دیگر تشخیص درستی و نادرستی یک خبر کار ساده‌ای نیست؛ چرا که معیار تشخیص حقیقت نه بر پایه‌ی مستندات و داده‌های قابل راستی‌آزمایی، بلکه بر مبنای احساسات فردی و عواطف جمعی شکل می‌گیرد.

در این عصر، احساسات جای واقعیت‌های عینی را گرفته‌اند. هرچقدر یک محتوا، بار احساسی بیشتری داشته باشد، احتمال دیده‌شدن، بازنشر و تأثیرگذاری آن نیز بیشتر می‌شود. الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی نیز همین احساسات را تقویت می‌کنند؛ یعنی محتواهایی که خشم، ترس، تعجب یا همدلی را تحریک کنند، بیشتر به کاربران نمایش داده می‌شوند. همین مسئله باعث می‌شود حقیقت در میان امواج اخبار هیجانی و جهت‌دار گم شود.

رسانه‌های خارجی و جریان‌های تأثیرگذار نیز دقیقاً از همین نقطه‌ضعف استفاده می‌کنند. آن‌ها با بهره‌گیری از تکنیک‌های اقناعی، روایت‌هایی می‌سازند که هدفشان نه ارائه‌ی واقعیت، بلکه برانگیختن احساسات عمومی و هدایت افکار به‌سوی اهداف سیاسی یا اقتصادی خاص است. نمونه‌های چنین جهت‌دهی‌هایی را می‌توان به‌وضوح در بسیاری از رویدادهای اخیر مشاهده کرد.

در چنین فضایی، دیگر میزان اعتبار رسانه یا روزنامه‌نگار تعیین‌کننده‌ی موفقیت یک روایت خبری نیست. بلکه قدرت نفوذ در شبکه‌های اجتماعی و توانایی شکل‌دادن به ترندها و گفت‌وگوهای عمومی، مهم‌ترین عامل اثرگذاری محسوب می‌شود. به همین دلیل است که سلبریتی‌ها، اینفلوئنسرها و چهره‌های پرطرفدار فضای مجازی، حتی اگر تخصصی در روزنامه‌نگاری یا تحلیل سیاسی نداشته باشند، در شکل‌دهی به افکار عمومی نقش محوری پیدا کرده‌اند.

جامعه در حال گذار از نظم خبری سنتی، که تحت سلطه‌ی سردبیران و رسانه‌های رسمی بود، به یک ساختار سیال و پیچیده است که در آن مرز بین تولیدکننده و مصرف‌کننده‌ی خبر از بین رفته. حالا مردم عادی، در کنار خبرنگاران حرفه‌ای، خودشان روایت‌ساز هستند. این تغییر ساختاری، موجب شده الگوهای مصرف خبر نیز تغییر کنند. دیگر خبری از مطالعه‌ی دقیق مقالات، بررسی منابع یا راستی‌آزمایی محتوا نیست. اکنون بسیاری از کاربران صرفاً به دیدن تیتر، یک تصویر تأثیرگذار یا چند ثانیه از یک ویدئو بسنده می‌کنند و همان را مبنای قضاوت خود قرار می‌دهند.

این مصرف سطحی و گذرا، بستر مناسبی برای گسترش اخبار جعلی و اطلاعات نادرست فراهم می‌کند. چرا که کاربر نه تنها برای راستی‌آزمایی وقت نمی‌گذارد، بلکه اغلب نمی‌داند چگونه اصلاً باید اعتبار یک منبع یا الگوریتم پشت انتشار خبر را بررسی کند.

به این ترتیب، هم ویژگی‌های ذاتی رسانه‌های دیجیتال — مانند سرعت، الگوریتم‌ها، قابلیت بازنشر سریع و تمرکز بر محتوای بصری — و هم ویژگی‌های جدید مخاطب — مانند بی‌حوصلگی، تمایل به احساس‌گرایی، و نداشتن مهارت‌های تفکر نقادانه — موجب شده‌اند تا این دوره به‌درستی عصر پسا‌حقیقت نام‌گذاری شود؛ عصری که در آن، حقیقت قربانی سرعت، احساسات و کلیک‌گرایی شده است.

در این دوران، بیش از هر زمان دیگری، نیاز به سواد رسانه‌ای حس می‌شود. سواد رسانه‌ای نه فقط برای کودکان و نوجوانان، بلکه برای همه‌ی ما ضروری است. تنها با داشتن این مهارت است که می‌توانیم در دریای پرتلاطم اطلاعات، مسیر درست را پیدا کنیم و در برابر امواج اخبار ساختگی، روایت‌های دروغین و احساسات جهت‌دار، ایستادگی کنیم.